ناراحتم

ساخت وبلاگ
بله! خوبه که آدم مهربون باشه. خوبه که اگه کسی اذیت کرد اون صبر و تحمل داشته باشه. خوبه که اذیت را بااذیت جواب نده. خوبه که به بزرگترش احترام بزاره. خوبه که ...اما تا کی؟ و برای کی؟ تا ابد؟ برای کسی که عادت کرده به اذیت کردن؟ بالاخره یه جا آدم باید از حق خودش دفاع کنه؟ یه جاباید یه چیزی بگه که خیال نکنن این گاگوله و هرچی اذیتش میکنن هیچی حالیش نیس؟ یه جا یه کاری کنه که طرف حساب دستش بیاد و بدونه من عروسک خیمه شب بازی تو نیستم که هر موقع دلت بخواد بیای اذیت کنی و تفریح کنی و حالت خوب شه و بری؟ بسه دیگه. 15 سال تحمل اگه بنا بود اینها رو آدم کنه کرده بود. روش را تغییر میدی نه بخاطر تلافی و نه بخاط ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

زهی رویت بهار زندگانی 
به لعلت زنده، نام بی‌نشانی 
دو روزی شوق اگر از پا نشیند 
شود ارزان متاع سرگرانی 
بدآموز هوس عاشق نگردد 
نمی‌آید ز گلچین باغبانی 
تجلی سنگ را نومید نگذاشت 
مترس از دور باش لن‌ترانی 
شراب کهنه و یار کهن را 
غنیمت دان چو ایام جوانی 
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب 
چه می‌کردیم با این زندگانی؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نبودنت, نویسنده : omirezo بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

با هر ترفندی بود رفتم دیدمش 

خرید پنج دقیقه ای رو تو یک ساعت انجام دادم

تو زندگی هیچی نمیخام به جز عشقم رو

لحظه ای کنارش بودن رو به تمام لذت های دنیا ترجیح میدم 

هیچ چیز و هیچ کسی نمیتونه برام مث لحظه ای کنار تو بودن باشه و ارامش تو رو به من بده

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : میخامت, نویسنده : omirezo بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

زهی رویت بهار زندگانی 
به لعلت زنده، نام بی‌نشانی 
دو روزی شوق اگر از پا نشیند 
شود ارزان متاع سرگرانی 
بدآموز هوس عاشق نگردد 
نمی‌آید ز گلچین باغبانی 
تجلی سنگ را نومید نگذاشت 
مترس از دور باش لن‌ترانی 
شراب کهنه و یار کهن را 
غنیمت دان چو ایام جوانی 
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب 
چه می‌کردیم با این زندگانی؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : تراش, نویسنده : omirezo بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

زهی رویت بهار زندگانی 
به لعلت زنده، نام بی‌نشانی 
دو روزی شوق اگر از پا نشیند 
شود ارزان متاع سرگرانی 
بدآموز هوس عاشق نگردد 
نمی‌آید ز گلچین باغبانی 
تجلی سنگ را نومید نگذاشت 
مترس از دور باش لن‌ترانی 
شراب کهنه و یار کهن را 
غنیمت دان چو ایام جوانی 
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب 
چه می‌کردیم با این زندگانی؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : دیوانه, نویسنده : omirezo بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

امروز عصر شنبه است و رفتم دیدمشدلم براش خیلی تنگ شده بود و جالبه الان هم که برگشتم و تازه دیدمش دلم تنگشه اصلا دلم نمیخواست از پیشش برم ، زمان هم اینقدر زود میگذره که نمیدونم چی رو میخواد بهم ثابت کنه جالبه ، دلم میخواست یه چیزی تو خونه خراب بشه یا یه طوری بشه که مجبور باشیم یه ساعت بیشتر وایسیم  برا همین پیشنهادش رو برا اینکه دوباره یه چایی بخوریم و امید یه نخ سیگار بکشه رد نکردم و با جون و دل پذیرفتم که بتونیم بیشتر بمونیم و خوشحال شدم  شایدم احساس کردم که اونم مث من دلش نمیخاد بره و میخاد پیش هم باشیم و برا همین بیشتر خوشحال شدم الان جای دستاش تو دستام خالیه ولی حسشون میکنم بوسه رو پیشونیم ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : بیشتر,بمونیم, نویسنده : omirezo بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

استخر بهانه شد بیایم اینجا

یاد تو ترانه شد برایم اینجا 

عشق تو مرا شاعر و مجنون کرده

تاباز ترانه ای سرایم اینجا 

پ.ن: مال جمعه بود فرصت نشد بزارم اینجا

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : شاعر,مجنون,کرده, نویسنده : omirezo بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

زهی رویت بهار زندگانی 
به لعلت زنده، نام بی‌نشانی 
دو روزی شوق اگر از پا نشیند 
شود ارزان متاع سرگرانی 
بدآموز هوس عاشق نگردد 
نمی‌آید ز گلچین باغبانی 
تجلی سنگ را نومید نگذاشت 
مترس از دور باش لن‌ترانی 
شراب کهنه و یار کهن را 
غنیمت دان چو ایام جوانی 
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب 
چه می‌کردیم با این زندگانی؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : گذاشتی,رفتی, نویسنده : omirezo بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11

روز خوبی هم نبوداین از صبح که به خاطر تمیز کردن دعوا شدن که حالم بد شد اینم بعد از طهر  من هر فرصتی باشه کوچکترین فرصتی بدون فکر میخام برم پیش امید و استفاده میکنم که برم پیش اون اون وقت تا من میگم این ساعت میمونی بیام بلافاصله میگه نه و باید برم مغازه  هزار بار شده که کسی هم نبوده مغازه و اینم نرفته ولی حالا حتما باید بره  دلم گرفت خیلی  خب اون که دید چقدر دلن میخاست چرا بلافاصله گفت نه باید برم اینجور مواقع ادم فک میکنه چقدر یه طرفه زیاد دوسش داره و واقعا ادنم حس های منو داره؟؟؟؟؟؟؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : ناراحتم, نویسنده : omirezo بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 21:11